لینا در حال گذراندن تعطیلات تابستانی در توسکانی است، اما از این لحظات لذت نمیبرد. چرا که او فقط به این دلیل راهی ایتالیا شده که آخرین آرزوی مادر در حال مرگش را برآورده کند. او آنجاست که پدرش را پیدا کند، اما چه پدری؟ پدری که در این ۱۶ سال زندگیش، کنار او نبوده. همه چیزی که لینا میخواهد این است که زودتر به خانه برگردد. اما زمانی که دفترچه خاطرات دوران جوانی مادرش را پیدا میکند، تصمیمش عوض می شود. او میفهمد مادرش در دوران جوانی در ایتالیا و در همان نقطهای که او الان هست، بوده و برای همین تصمیم میگیرد تمام خاطرههای مادرش را با پیدا کردن مکانهای آن زنده کند. او تازه با دنیای جادویی ایتالیا و شهرهایش آشنا می شود که ردپای مادرش را در گوشه گوشه آن میتواند ببیند و در نهایت رازی را کشف میکند و دوباره مادرش را، پدرش را و حتی خودش را می شناسد.
مردم اغلب به خاطر عشق و ژلاتو راهی ایتالیا می شوند، اما گاهی چیزی بیشتر به دست میآورند. این کتاب، داستانی فرا تر از یک رمان عشقی ساده است. پیشنهاد میکنیم حتما خواندن آن را در برنامهتان قرار دهید.
- ۹۹/۰۷/۱۰